روحانیت نمیتواند بگوید حسابم از حاکمیت جدا است | همه چیز را سیاسی نکنیم
به گزارش خبرگزاری رسا، آیت الله ابوالقاسم علیدوست عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و استاد خارج فقه و اصول ضمن گفت وگویی به تبیین حوزه انقلابی و بایستهها و راهکارهای آن پرداخته است.
لطفاً بفرمایید حوزه و روحانیت در صیانت از اصول بنیادی انقلاب اسلامی چه نقشی دارند؟ و معارضههایی را که انقلاب اسلامی برای صیانت از این اصول با آنها مواجه میباشد، بیان نمایید.
در مورد سوالی که مطرح کردید، روحانیت در دو ساحت میتواند از اصول انقلاب اسلامی صیانت کند: یکی ساحت نظریهپردازی و دیگری ساحت رفتار و عمل است.
در ساحت نظریه پردازی، باید به آن بنیانها و اساسها بپردازد و محکم و فنی آنها را اثبات کند؛ یعنی شما نمیتوانید یکی از اصول بنیادین این پدیده حکومت اسلامی را که بحث ولایت فقیه است، انکار کنید. ولایت فقیه را ممکن است ما گاهی به صورت سطحی، بازاری، تکراری و کلیشهای بحث کنیم؛ منتها یک وقت میآییم اساسی، مبنایی و با نگاه هنجارهای فقه و اقتضائات زمان و مکان از آن دفاع میکنیم و این در واقع میشود صیانت از یک اصل بنیادین انقلاب و حکومت برآمده از این انقلاب.
یک بحث دیگر، بحث ضرورت تشکیل حکومت اسلامی است. ما در بحثهای علمی دیگر نمیتوانیم پیش فرض داشته باشیم و آمرانه برخورد کنیم؛ اما آیا ما واقعاٌ تشکیل حکومت را معتقدیم یا نه؟ آیا ضرورت دارد یا نه؟ نصوص دینی ما چه میگوید؟ عقل سلیم چه میگوید؟ حتماً استحضار دارید که ضرورت تشکیل حکومت اسلامی رابطهاش الزاماً بحث از ولایت فقیه نیست؛ چون بحث ولایت فقیه، یک شکلی و فرمی از تشکیل حکومت است. خوب این میشود اصل دوم که باید در واقع حوزه و روحانیت و جریان فقاهت به صورت فنی دربارهاش بحث کنند.
از این جهت، این را میخواهم عرض کنم که گاهی برخیها در حوزه، انتظاری را که از یک حوزه انقلابی و یک روحانی انقلابی دارند، این است که فقط تک تیر انداز باشد! در حالی که ما یک صحنهای را در نظر بگیریم که، تک تیرانداز میخواهد، کسی که پشت صحنه توپخانه را اداره کند میخواهد، کسی که سلاح بسازد میخواهد؛ یعنی صیانت از انقلاب به این شکل است. در ساحت نظریهپردازی نیز، فقهالاداره، فقهالحکومه، فقهالمجتمع، فقهالسیاسه و … هم باید بحث و گفتوگو بشود. در واقع صیانت از نظام اسلامی و انقلاب اسلامی گفتوگو از آن اصول و ریشههایی است که حکومت روی آن تأسیس میشود.
آن چه که عرض کردم، در واقع ساحت نظریهپردازی حوزه بود؛ اما بحث نظریهپردازی غیر از بحث رفتار حوزه علمیه و روحانیت با نظام اسلامی است. روحانیت و حوزه، چه در سطح مرجعیت، اساتید و فضلا و چه طلاب، باید هادی، راصد و مراقب، مرشد، حامی و ناقد باشند. اولاً باید هادی باشد برای نظام اسلامی. نمیتواند بگوید من حسابم از حساب حاکمیت جدا است. اگر ما یک حکومت سکولار داشتیم به نظرم خیلی راحت روحانیت میتوانست خودش را کنار بکشد، حالا احیاناً یک نهیبی هم میزد و وساطتی هم میکرد و ارشادی هم میکرد و تمام میشد؛ اما وقتی که نظام نظام اسلامی است، روحانیت باید رفتار هدایت گونه داشته باشد فارغ از بحث دولتها، همانند رهبر معظم انقلاب.
خوب حالا که هدایت کرد، بگوید دیگر من کار ندارم. نه! این جا بحث مراقبت و رصد پیش میآید؛ باید کار و رفتار دولت و حاکمیت را رصد و مراقبت کند؛ لذا نقش دوم روحانیت در رفتار پیدا میشود که میشود راصد و مراقب.
سوم؛ پس از این که رصد و مراقبت کرد، ممکن است در بعضی از جاها نیاز به راهنمایی باشد که باید راهنمایی کند و این غیر از آن هدایت اولی است که خطوط کلی را ترسیم میکند. باید بگوید مثلاً این کار اشتباه بود. این نکته هست و راهکار این است؛ لذا بحث هدایت و بحث دستگیری پیش میآید که میشود مرشد.
بحث بعدی این که در بعضی از بزنگاهها، حاکمیت نیاز به حمایت دارد؛ حالا ممکن است فشار از دشمن خارجی باشد، یا از بعضی از افراد در داخل کشور باشد؛ این جاست که نقض حمایت روحانیت از حاکمیت پیش میآید. من نمیدانم چرا بعضیها فکر میکنند، اگر یک دولتی سرکار آمد که مخصوصاً هم فکرشان هم بود، حتماً باید تأییدش کنند و اگر کسی نقد مشفقانه داد، برنمیتابند. شما ببینید الان بحث استقلال حوزه در فضای سیاسی و اجتماعی کشور است. خوب یک عده موافق این بحث هستند و یک عده هم حساس شدهاند و مخالفت میکنند؛ ولی آیا اگر واقعاً ما بخواهیم این مسئله را دقیق و عاقلانه بررسی کنیم اصلاً جای نزاع دارد؟ خوب خیلی روشن است. اگر به این معنا حساب کنیم که حوزه هیچگاه خودش را وابسته به پول دولت نکند و اگر در جایی کجی و بداندیشی دید، تذکر بدهد که اگر گوش نکرد، از مجاری قانون اقدام کند؛ خوب اگر استقلال به این معنا باشد، [خوب است]؛ اما اگر به این معنا بگوییم که استقلال یعنی عیسی به دین خود و موسی به دین خود؛ روحانی یک مسیری دارد و نظام هم یک مسیر دیگری دارد و ما کاری نداریم، خوب این قابل دفاع نیست. بالاخره نظام به اینها نیاز دارد.
بخش دوم سوال این بود که نظام اسلامی با چه مزاحمتهایی و با چالشها و جریانات معارضی برای رسیدن به اهداف و صیانت از انقلاب اسلامی روبهرو میباشد و مسیر عبور از چالشها توسط حوزه چگونه طراحی و اجرا میشود؟
نظام اسلامی وقتی با یک موانع و معارضههایی مواجه میشود، طبیعی است که بخشی از آن نه ربطی به روحانیت دارد و نه به اسلام دارد و نه به تشیع و نه به حوزه؛ یعنی سوء مدیریتها، تنگنظریها و عدم شایسته سالاریها را نباید به حساب حوزه و روحانیت بگذاریم؛ بنابر این یک بخشی از مزاحمتها و موانع به آن قسمت مربوط میشود و جالب این که تا آن قسمتها حل نشود، حتی اگر روحانیت بیشترین مسامحه و بیشترین فعالیت را در ارتباط با نظام داشته باشد، موفق نخواهد بود؛ اما شکی نیست که بخشی هم به حوزه برمیگردد.
ما نباید همه چیز را سیاسی کنیم. اگر ما رنگ سیاسی مسایل گوناگون مخصوصاً مسایل مذهبی را قوی کردیم، نه روحانیت میتواند نقش خود را ایفا کند و نه نظام میتواند یک حرکت فرهنگی سالم داشته باشد. سیاسی انگاری همه کارها غلط است. من یک مصاحبه در اوایل دهه محرم با یک خبرگزاری داشتم، که گفتم: ما نباید از ظرفیتهای مذهبی مثل عاشورا و اربعین در سیاسی کردن حوادث استفاده کنیم؛ به این معنا که بیاییم یک ظرفیت فراخطی، فراجناحی و حتی فراملی را خرج یک سری حوادث موقت و زودگذر کنیم. به نظر من این یک مانع بزرگی است که ما یک ظرفیت عظیم را تنزیل بدهیم و یک حادثه و فرد خاص. این جاست که مصیبت خودش را نشان میدهد. آیا مجموعه متصدیان فرهنگی ما امروز و در طول این سیو چند سال واقعاً برنامه دارند؟ یا ما مبتلا به یک رفتار کجدار مریضیم؟ ما در مسئله حجاب، امر به معروف و نهی از منکر، مبارزه با قاچاق و در مسایل مختلف برنامه نداریم. یک کسی با یک سلیقهای میآید و وارد صحنه میشود، قبل و بعدش هم قبولش ندارند. بعدی میآید… این خیلی آفت است. ما فوراً کد ندهیم به بیرون از کشور که البته آن هم جای خودش بحث دارد؛ اما آفت اصلی نداشتن برنامه، رفتارهای کجدار مریض و افراط و تفریط است. این روزنامهها و رسانههای ما از افراط و تفریط خالی نیستند. پس از افراط و تفریط، اقتضائات جهانی، نداشتن برنامه، سیاسی انگاری همه کارها بدون این که ضرورت اقتضاء کند، از موانع بزرگی است که به نظر ما در رسیدن به یک فرهنگ و راهبرد صحیح نقش دارد.
مشخصاً نظام ما برای رسیدن به آن اهداف، با چه چالشی مواجه هست و حوزه چطور میتواند رسالت خود را برای عبور دادن نظام از این چالش ایفا کند؟
فرض کنید که میخواهیم انقلاب اسلامی را به عنوان گفتمان به دنیا معرفی کنیم، چه ظرفیتهایی وجود دارد؟ قهراً در مقابل، چه موانعی با این ظرفیت و انرژی خودش را نشان میدهند؟ در اسلام یک سری معارف و مفاهیم جهانی و جاودان وجود دارد که با این که اینها از اسلام است؛ اما فقط برای اسلام نیست؟ یعنی برای انسان هستند. مثلاً صحیفه سجادیه، نهج البلاغه، حتی دعای کمیل و این دعاها و آن معارف اخلاقی بلندی که هم در قرآن و هم در روایات اهل بیت علیهم السلام وجود دارند، برای ترقی و تعالی انسان هستند. دعای کمیل را لازم نیست کسی شیعه باشد و بخواند. یک مسلمان به هر مذهبی، حتی یک بودیست، یک هندو یا یهودی هم میتواند این دعا را بخواند. این معارف را به راحتی میتوانیم در دنیا مطرح کنیم و به نظر من این گونه معارف، کمتر معارض دارد؛ بله انسانهای لجوج و عنود و انسانهایی که اصلاً با آفتاب میخواهند معارضه کنند پیدا میشوند، ولی به خاطر قلتشان به حساب نمیآیند. این یک بخشی از ظرفیتهایی است که در معارف شیعی ماست. خوب اینها را ما در واقع میتوانیم در داخل کشور نشر دهیم. اگر اینها به صورت تند مطرح بشوند، ممکن است شما با اهل تسنن درگیر بشوید و یا با وهابیت درگیر بشوید. این جاست که باز جبهه معارض ما وهابیت میشود. جبهه معارض ما اهل سنتی میشود که ممکن است از وهابیت تبری جوید؛ ولی به هر حال احساس خطر میکند.
یک سری معارف هم، معارف انقلابی است؛ بالاخره ما یک نفی استکبار و صهیونیسم داریم؛ ما نفی یهود نداریم. به هر حال یهود یک دینی است برای خودش؛ اما صهیونیسم یک جریان سیاسی است. ما نفی صهیونیسم، استکبار و نفی استیلا و استثمار داریم که این جا هم درمقابل ما جبهه میگیرند و لذا به نظر من متصدیان فرهنگی و مسئولان نظام باید ببینند که در هر زمینهای از چه نهادی استفاده کنند. نکتهای که مناسب شد عرض کنم، این است که به گونهای جبهه معارض را به آمریکا و اسرائیل و نیروهای استکبار محدود نکنیم که مدارس ضلال عربستان و پاکستان و افغانستان تحت الشعاع قرار بگیرند. ما گاهی وقتها به خاطر سیاسی انگاری قضایا، طوری رفتار میکنیم که اینها به حاشیه امن میروند. ما باید به موازاتی که حوادث را به صهیونیسم و استکبار جهانی نسبت میدهیم، به این مدارس ضلال هم توجه کنیم…؛ لذا باید اینها در موازات هم دیده شوند.
با توجه به ابعاد جهانی انقلاب اسلامی و رشد بیداری اسلامی، نقش حوزههای علمیه و صدور گفتمان انقلابی و اسلام ناب محمدی صل الله علیه و آله چگونه میتواند باشد و جبهههای معارض انقلاب اسلامی و در ترویج اسلام آمریکایی و جبهه تکفیری را چگونه ارزیابی میکنید؟
ببینید من به نوعی در سوال قبل شما جواب، این بحث را تعبیه کردم؛ اما اگر بخواهیم این گفتمان صادر بشود، یکی همین هست که آن مفاهیم جهانی و جاودان را که در تراث ما کم هم نیستند، به دنیا معرفی کنیم. من خودم که به کشورهای خارج میروم و معمولاً با مسیحیان هم جلسه داریم، یک جلد صحیفه سجادیه، نامه امام علی علیه السلام به مالک اشتر و سوره مریم را میبرم و هدیه میدهم و عجیب هم برایشان جالب است. ما این تراث را داریم؛ یعنی صحیفه سجادیه را اگر طرف بخواند ذلیل میشود. وقتی به جرج جرداق گفتم، چطور شد که این کارها را کردی؟ حالا به تعبیر من،او گفت: مرا نهج البلاغه ذلیل کرد؛ ذلیل نه به این معنی که خوار کرد؛ یعنی دیدم که اصلاً یک چیز دیگری است. من احساس میکنم مسئولان ما و بزرگان ما شاید به این باور نرسیدند که ما بزرگترین تراث را برای معرفی داریم. این دیگر هیچ کسی را حساس نمیکند و ما از این طرف میتوانیم این گفتمان را صادر کنیم.
بحث بعدی، این است که ما وقتی شعار میدهیم، در صحنه عمل هم باید بتوانیم یک حکومت عادل معرفی و صادر کنیم که آلوده به اختلاس و سوء استفاده نباشد. «کونوا دعاۀ الناس بغیر السنتکم».
قسمت سوم این که در حوزه نیروهایی را تربیت کنیم که زباندان و در عین حال معتدل و استخواندار باشند؛ نه فقط زباندان یا از آن طرف نه فقط عالم که به زبان مسلط نباشد. خوب اینها را به کشورهای دیگر بفرستیم. /۹۲۴/د۱۰۳/ج